محمد الامامی

محمد الامامی

زندگی انسان در این دنیا با فراز و نشیب بسیاری همراه است. همه افراد در زندگی خود موانع و سختی هایی را پشت سر گذاشته و برای کسب سرمایههای مادی و معنوی شبانه روز تلاشی کرده اند، اما گاهی همین کمبودها و سختی ها زمینه ساز انجام اقدامات بزرگی شده که خیر و برکت آن تا سال های سال و برای نسل های آینده باقی مانده است و این چیزی نیست جز لطفت و عنایت ویژه خداوند به انسان که او را از پس سختی ها و رنجها و دردهای خود به راهی رهنمون می شود که گره ای از مشکلات هم نوعان خود باز کند و از امتحان الهی سربلند بیرون بیاید.
یکی از این افراد مرحوم محمد الامامی است که محروم ماندن از نعمت داشتن فرزند نه تنها او را از انجام کارهای اخیر باز نداشت بلکه عاملی شد تا همه دار و ندار خود را در راه خدا هزینه کند و ایام عمر با برکت خود را صرف رفع مشکلات و نیازهای مردم کند.
آنچه در ادامه می خوانید، شرحی کوتاه از زندگی مرحوم محمد الامامی است که از زبان مجید بدری، خواهرزاده ایشان نقل شده است.
آقای محمد الامامی از دوران جوانی تا پایان زندگی، فردی فعال و اجتماعی بود. دوران کودکی و نوجوانی من، خانواده ما و ایشان در یک ساختمان زندگی می کردند و از آنجا که ایشان فرزندی نداشت ارتباط خوبی با همدیگر داشتیم و این ارتباط نزدیک و صمیمی تا پایان عمر ایشان ادامه پیدا کرد. تا آنجا که بنده اطلاع دارم وی از دوران نوجوانی، وارد فعالیت های اجتماعی شده در بیشتر مجامع و انجمن ها حضوری فعال داشت و همواره تلاشی می کرد فرد مؤثری برای جامعه و مردم باشد که از جمله فعالیت های عضویت در انجمن شهر بود که در زمینه عمران و آبادانی محلات شهر فعالیت می کرد.
از جمله اقدامات خیرخواهانه وی می توان به همکاری و پیگیری های مستمر و مؤثر برای ساخت بیمارستان امین و دبستان محله سنبلستان اشاره کرد. در محله سنبلستان درمانگاهی بود که محمد الامامی با مشارکت خیران و اهالی محل توانست آن را سرپا نگه دارند و امکاناتی برای مردم محل و بهبود خدمات این بیمارستان فراهم کند، حتی گرفتن زمین برای مدرسه سنبلستان، با همت این خیر انجام شد.
محمد الامامی که خود از اهالی محله سنبلستان بود، سال های سال برای رفع مشکلات مردم این منطقه تلاش کرد، به خصوص اینکه وی مشغله فرزند نداشت و بیشتر وقت خود را صرف مردم و تلاش برای حل مشکلات آنها می کرد. او حتی تا روزهای پایانی عمر خود مشغول انجام کارهای خیر بود مثلا به مناسبت های مختلف از جمله ماه مبارک رمضان به مستضعفان کمک می کرد، این اواخر سعی داشت کارهای بزرگتری انجام دهد، به خاطر همین دغدغه ای که داشت به من که نزدیک ترین فرد به ایشان بودم وصیت کرد منزل مسکونی اش که در محله دروازه شیراز کوی دادستان بود. پس از فوت به همسرش و پس از او به بیمارستان عسکریه واگذار شود، قبل از واگذاری منزلش چند سال قبل هم محل کسب و کارشی که یک مغازه پارچه فروشی در بازار جنب مدرسه علمیه صدر بود را به بیمارستان عسکریه بخشیده بود. همسر او سه ماه قبل از خودش فوت کرد که برای محمد الامامی ضایعه دلخراشی بود اما با عقل و درایتی که داشت، به سرعت محلی را به بیمارستان انتقال داد. محمد الامامی در حد توان از انجام کارهای خیر دریغ نمی کرد و زمانی که امکانات کافی نبود از قلم قدم یا زبان خود برای حل مشکلات مردم استفاده می کرد. در کنار پیگیری خستگی ناپذیر برای انجام امور خیر و حل مشکلات مردم، با ظلم و استبداد نیز مبارزه می کرد از جمله در اوایل جوانی بنده، روزنامه پرطرفدار هلال اصفهان را منتشر می کرد که در زمان خود بسیار خلاقانه و تأثیرگذار بود. همسر ایشان که دختر عموی بنده بود، زن بسیار مهربان، خیر و باوفا نسبت به زندگی مشترک بود به طوری که به خاطر حسن سلوکث و رفتار ایشان، همه فامیلی و دوستان از هم نشینی با او لذت می بردند، او نیز سعی می کرد با پرداخت پول و توصیه به همسرش برای گره گشایی از مشکلات مردم در کارهای خیر شریک باشد. بیش از نیمی از اصفهانی ها محمد الامامی را می شناختند و در کوچه و محل با او با احترام برخورد می کردند، او هم پای درد و دل مردم می نشست. این اواخر با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد می کرد و با مردم و راننده ها گفتگو می کرد طوری که بسیاری از کارهای خدماتی او توسط همین دوستان و آشنایان انجام می شد. به دنبال بیماری که مرحوم محمد الامامی در اواخر عمر به آن مبتلا شد، به فکر واگذاری مغازه، بیمارستان و منزل مسکونی خود افتاد و با استقبال گرم شریک همیشه همراه زندگی اش، این موضوع را در وصیت نامه خود درج کرد. وی حدود دو سال پیش و در سن ۹۲ سالگی از این دنیای فانی رخت بر بست و به سوی معبودی شتافت که همه عمر برای جلب رضای او تلاش کرده بود